داستان چگونه «بسته‌بندی» می‌شود؟
منتشر شده در تاریخ ۰۹ مهر ۱۴۰۳ | سارا خوشابی

داستان چگونه «بسته‌بندی» می‌شود؟

در قاب‌بندی، روایتی یک یا چند روایت دیگر را دربرمی‌گیرد. روایت قاب زودتر تعریف می‌شود ولی ممکن است روایت اصلی نباشد. سه رفیق همراه یک سگ در جنگل، دور آتش نشسته‌اند و دست‌هایشان را گرم می‌کنند. یکی از آن‌ها متوجه زخم دست دوستش می‌شود و او ماجرای حمله‌ی خرس را تعریف می‌کند.

روایت سه رفیق و سگ، روایت قاب است و ممکن است هرکدام از آن‌ها داستانی برای گفتن داشته باشند. اجازه بدهید دست‌زخمی را افشین صدا کنیم. ما می‌دانیم افشین از حمله‌ی خرس نجات یافته است. اما چگونه؟ داستان فقط گفتن نیست. افشین چطور داستانش را می‌گوید؟ تمرکز مطالعات ژرار ژنت نه بر خود قصه، بلکه بر چگونگی گفته شدن آن بوده و روایت قاب و روایت‌های درون‌گذاری‌شده را توضیح داده است.

گاهی می‌خاهیم بدانیم یک داستان چرا گفته می‌شود؟ با بسته‌بندی روایت‌ها می‌توانیم به این پرسش پاسخ دهیم. یا تاثیر این داستان بر دیگران چیست؟ در داستان ما در لحظه‌ی حمله‌ی خرس، سه مرد در دل جنگل چشم می‌دوزند به تاریکی و مردمک چشم‌هایشان گشاد و گوش‌هایشان تیز می‌شود.

اوج این شیوه را در داستان‌های بورخس می‌بینیم. در داستان «مردی در آستانه» بیوی کاسارس که بین دو جنگ در هندوستان کار می‌کرده در جمع دوستانش داستان‌هایی می‌گوید و راوی یکی از آن‌ها را برای ما تعریف می‌کند. البته بورخس به روایت مستقیم از زبان بیوی کاسارس قانع نمی‌شود و بیشتر بین ما و واقعیت فاصله میندازد. اما با گفتن «الله مرا از وسوسه‌ی اضافه کردن جزئیات حوادث یا تشدید… در امان دارد.» در مرز واقعیت نگهمان می‌دارد. همین‌طور با «صحت جغرافیایی جریان‌هایی که نقل می‌کنم، چندان اهمیتی ندارد.».

در یک شهر مسلمان‌نشین مردی اسکاتلندی که برای برقراری نظم فرستاده شده ناپدید می‌شود. بیوی کاسارس، کارآگاه خصوصی (شیوه‌ی روایت بورخس پیچیده است و با اینکه چند بار داستان را خوانده‌ام نمی‌توانم صددرصد بگویم کارآگاه خصوصی بیوی کاسارس بود یا خیر) پرونده را پیگیری می‌کند. اما مردم خودشان را بی‌اطلاع نشان می‌دهند. پیرمردی را می‌بیند.

«پیشِ پاهایم، در آستانه، مردی بسیار پیر، مثل شی بی‌حرکت چمباتمه زده بود. قیافه‌ی او را باید توصیف کنم، زیرا که در این داستان نقش اساسی دارد.» کارآگاه از پیرمرد درباره‌ی گلنکیرن، قاضی گمشده می‌پرسد.

بورخس می‌نویسد:

«مسخره است از این مردی سوال کنم که متعلق به دوران دیگری است و برای او زمان حال، چیزی به جز هیاهویی نامفهوم نیست. فکر کردم که این مرد می‌تواند خبرهایی درباره‌ی انقلاب یا اکبر بدهد اما نه درباره‌ی گلنکیرن. چیزی که به من گفت این گمان را تایید کرد.

با کمی تعجب گفت:

– قاضی! یک قاضی که گم شده است و دنبالش می‌گردند. این جریان وقتی اتفاق افتاد که من بچه بودم.»

در ادامه پیرمرد روایت ربودن قاضی رشوه‌گیر، محاکمه و کشتنش با حکم یک دیوانه را تعریف می‌کند. (روایتی دیگر در دل روایت دوم)

در این داستان دیگر به روایت قاب اولی بازنمی‌گردیم. پیتر بری در مقاله‌ی «روایت‌شناسی: نظریه و کاربرد» با استفاده از مطالعات ژرار ژنت، این نوع بسته‌بندی داستان را تک‌فرجامی نامیده است. بسته‌بندی روایت دوم و سوم اما مداخله‌گر است، راوی گهگاه روایت درون‌گذاری‌شده را قطع می‌کند تا به موقعیت توصیف‌شده در روایت قاب بازگردد. نوع دیگر بسته‌بندی دوفرجامی است و در پایان روایت درونی، به وضعیت توصیف‌شده در روایت قاب بازمی‌گردد.

این نوشته رابه اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

+ 73 = 80