پرش به محتوا

سلطان نادار

    شاه: صندوق‌مان خالی‌ست. پول نداريم زن كاری كن. ملکه: چطور؟ پروردگار عالميان محتاج انديشۀ زنی شده است. شاه: هرچه ساختنی، ساختيم. هرچه فروختنی، فروختيم هرچه… ادامه »سلطان نادار

    چرا می­‌نویسم

      استغفرالله در ساخت من کم‌کاری صورت گرفته‌­است. می­‌بایست یکی از انگشتانم قلم می‌­شد یا در سرم چاپ‌گر تعبیه می­‌کردند تا پشت‌­سرهم کاغذ بیرون بدهد. آن… ادامه »چرا می­‌نویسم

      شاه نادان

        پادشاهی پس از پایان سوگواری برای دخترش بر آن شد دشمنش را از پای دراورد و جنایتکاری که جان دردانه‌­اش را گرفت از صحنه­‌ی گیتی… ادامه »شاه نادان

        کریم

          کریم‌­آقا هوای دل­پذیر روزهای بهار و تابستان را غنیمت می­‌شمرد و با سازش به جنگل می‌­زد. برخلاف آدم‌­های دیگر او به سبد، زغال یا زیرانداز… ادامه »کریم