تازه نوشته ام داغ بخوانید

پوست انداختن با نظریه‌ی دریافت

دارم پوست میندازم. دست کم دو معنا از این جمله برداشت می‌شود. من مار هستم و دارم پوست میندازم. یا در گذر از مرحله‌ای دشوار، رنج می‌کشم. طبق نظریه‌ی

با خواندن این داستان کوتاه شگفت‌زده خواهید شد

درباره‌ی آدمکش‌ها  اثر ارنست همینگوی   درِ خوراکپزی هنری باز شد و دو مرد وارد شدند. داستان آدمکش‌های همینگوی بی‌مقدمه آغاز می‌شود، پرحرکت و رک ادامه می‌یابد. داستان سوم‌شخص

خودت را باور کن

درهای کابینت کنار یخچال باز شد و هاروت از بالایی و ماروت از پایینی بیرون آمد. فرناز انتخاب شده بود تا دنیا را نجات دهد. باید جادو می‌آموخت. بلد

داستان چیست؟

  شما می‌دانید داستان چیست و برای شنیدنش به تعریف نیاز ندارید. «اگر از شکل جمجمه‌ی انسان نئاندرتال قضاوت کنیم باید بگوییم که او نیز به داستان گوش می‌داده

به احترام انسانیت

تازه داشت باورمان می‌شد محیا را از دست داده‌ایم که سایه‌ی کج و بلندش افتاد روی دیوار و آن قدر بلند بود که کله‌اش از دیوار زده بود بیرون.

هشدار محتوای حال‌بهم‌زن یا تهوع‌آور

ایستاده بود روی دیوار کوتاه دور بام. فهمیدم از جانش سیر شده که روی جان‌پناه ایستاده است. آن دیوار کوتاه فقط تا وقتی رویش نایستاده‌اید پناهتان می‌دهد و بیشتر