شب آیدا
آیدا ساعت رو روی پنج و پنجاه دقیقه تنظیم کرده بود و سه ساعت و بیست دقیقه بیشتر برای خوابیدن وقت نداشت. ولی دلش میخواست حسام بغلش کنه. کنار
گاهی احساس نمیکنم
بگمانم مردهام. البته هنوز هیچ کس نمیداند و شاید برای همین است که راحتم گذاشتهاند. اول خیال کردم خواب میبینم. خودم را دیدم که وسط جمعی نشستهام و حرف
تنگنا
با هر دو چشمش به من نگاه میکند. انگار تمام توجهش را به من داده است. دست و پایم را گم کردهام. میگویند در روایت اصطلاح ننویس پس شاید
مرگ معمولیِ یک آدم معمولی
کار از «دارم خفه میشوم» گذشته است ولی هنوز ادامه دارد. میخواهی بدانی از پسش برآمدهام یا نه لطف میکنی نگاهم میکنی که شکمم بالا پایین میشود یا نه
ماهی کپور
دیروز دلدرد داشتم و خانه ماندم. وقتی بیدار شدم دیدم یک ماهی کپور کلهگنده در سینک ظرفشویی است و روی کاغذ یادداشت نوشته شده: «شکمپر درست کن عزیزم و
مرگ خانم باقری
چند روز اخیر را به نوشتن یادداشت خودکشی مشغول بودم. تصمیمم را گرفته بودم ولی این مرگ ناگهانی خانم باقری همه چیز را خراب کرد. مردن با مواد شوینده
آخرین دیدگاهها