تازه نوشته ام داغ بخوانید

حیوان مطبی آقای دکتر

برای آخرین بار می‌گم حق نداری درباره‌ی اون موش بپرسی. اومده چون جای دیگه‌ای واسه رفتن نداشته. درسته دوسش دارم ولی من صداش نکردم. احمق نباش هیچ آدمی نمی‌تونه

وسوسه‌ی رهایی‌بخش

مرد همسایه در را باز کرد. از آن مردهایی بود که در خانه‌ شلوار چهارخانه و رکابی فیت می‌پوشند، سیگار نازک بلند می‌کشند و نان لواش به معده‌شان نمی‌سازد.

داستان چگونه «بسته‌بندی» می‌شود؟

در قاب‌بندی، روایتی یک یا چند روایت دیگر را دربرمی‌گیرد. روایت قاب زودتر تعریف می‌شود ولی ممکن است روایت اصلی نباشد. سه رفیق همراه یک سگ در جنگل، دور

درباره‌‌‌ی شرح یک نبرد کافکا

شرح یک نبرد کافکا حدود ساعت دوازده آغاز می‌شود. شخصیت‌ها نام ندارند. مردی در کافه نشسته است و آشنای تازه‌اش به‌سویش می‌آید. کسی که توی راه‌پله دیده است به

آخرین خانه

از شیب خاکی بالا رفتم. خانه‌های بعد از ما را بیشتر افغانی‌ها گرفته بودند. آن روز هم یک خانواده‌ی جدید اثاث می‌آوردند. آخرین خانه‌ی پای کوه، مال بهرام بود.