کیفیت صدا
منتشر شده در تاریخ ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | سارا خوشابی

دو تا از بچه‌ها بهم خورده‌اند و دماغ یکیشان خون آمد. باید زنگ بزنم به خانواده‌اش. نمی‌خاهم دلشان را شور بیندازم ولی خاست من مهم نیست. آن‌ها بهرحال نگران می‌شوند. تصمیم دارم مستقیم و باملایمت بگویم ولی متاسفانه صدای من مثل همیشه خالی از احساس است و شاید از همین تهی بودن است که می‌لرزد. مخصوصن در هجای بلند. صدایم در هجای بلند قطع می‌شود. البته ممکن است شما متوجه قطع شدنش نشوید ولی شک ندارم کلمات آن‌طور که باید به شما نمی‌رسند. مار یا شوش را راحت می‌گویم ولی در یک رای ساده می‌مانم. شاید بهتر است در انتخاب کلماتم بیشتر دقت کنم و آن‌هایی که هجای بلند دارند نگویم. یادم هست وقتی سعید هنگام بیرون آمدن از استخر سر خورد و دندان‌های جلویش شکستند یاد گرفت کمتر از کلماتی که س دارند استفاده کند. جای سلام درود می‌گفت و متاسفم را با درک می‌کنم جایگزین می‌کرد. حتا پس از اینکه دندانش را درست کرد هم این عادت با او ماند. عادت همین‌طور است. خود من هنوز پس از ده سال که از بارداریم گذشته است شب‌ها غلت نمی‌خورم و برای پهلوبه‌پهلو می‌نشینم که  بند ناف دور گردن بچه‌ای که دیگر نیست ‌نپیچد. حالا هم اگر آگاهانه کلمات را انتخاب کنم پس از مدتی شاید دیگر صدایم نلرزد. البته نمی‌دانم کیفیت صدایم قدر سلامت بچه اهمیت دارد یا نه. آن بچه را هم از دست دادم. پس از هفت هفته خونریزی، بافتی خون‌آلود و متراکم اندازه‌ی یک تخم مرغ درشت از بدنم بیرون آمد. بیرون آمد فعل درستی نیست. مخصوصن اگر چیزی که دیدم بچه بوده باشد. هیچی نبود. نمی‌شد فهمید چیست. می‌دانستم بچه اگر هم باشد مرده است یا درست رشد نکرده است. منتظر معجزه نبودم. ولی خونریزی زیادی طول کشیده بود و انکار نمی‌کنم، ته دلم هنوز امید داشتم. احمقانه است. عجز آدم را به حماقت می‌کشد. برای چیزی که برای اشاره بهش باید مدام بگویم چیزی که ازم بیرون آمد یا بافتی که روی نوار بود، دنبال اسم می‌گشتم. بهش دست نزدم ولی خیلی سنگین بود. ناگهان خالی شدم. پوستم جمع ‌شد. برایش کاری نکردم. دست کم می‌توانستم دفنش کنم. نوار را مثل همیشه لای کاغذش پیچیدم و انداختم دور. هنوز نمی‌دانم چه بود. شبیه سقط‌های دیگر نبود. یک بار بچه را ‌دیدم. اندازه‌ی انگشت کوچکم بود و همه چیز داشت. چسبیده بود به کشاله‌ی رانم. صورتی خیلی خوشرنگ. او را هم خاک نکردم. هنوز اسم هم نداشت. خیلی کوچک بود. ولی این یکی شبیه بچه نبود. شاید کیست، میوم یا همچو چیزی بوده باشد. از پزشکی سر در نمی‌آورم. حالا که فکر می‌کنم بدون هجای بلند حرف زدن غیر ممکن می‌شود. من که اخبار نمی‌گویم. عیبی ندارد صدایم بلرزد یا قطع شود.

این نوشته رابه اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

83 + = 87