الهه: «سلامتیِ عشق و محتویاتش.»
تام هاردی گفت نوش و شیشه رو داد به اون یکی که آرزو داشت از تام هاردی خوشتیپتر باشه ولی بهش وفادار بود.
رضام داشت با یه لبخندی که معلوم میکرد خوشش اومده آرومآروم کلمهکلمه میخوند: «زنه، حامله، هفت ماهه.» اینجا الهه داشت سعی میکرد حدس بزنه چی واسه یه زن که هفت ماهه بارداره عجیبه. چند تا قلو بزاد عجیبه؟ تو مترو بزاد مثلن. که گفت تو المپیک شرکت کرده. نمیدونم چه رشتهای. یارو در آرزوی خوشتیپتر از تام هاردی بودگی، نگران قطع شدن پاش بود. وقتی گفتن نزدیک بود پاشو قطع کنن خیالم راحت شد که قطع نکردن.
من از رینگ خونین عاشق پیرنگ انتقام مونده بودم. عشق است تام هاردی، آتیش بپا کرد، انتقام پای گچگرفتهی رفیقش که میخواست ازش خوشتیپتر باشه رو از دو تا مشتریْ ثابتِ خارگنده گرفت. هیچ به این فکر نکرد که طرف بهش حسودیش میشده و میخواسته ازش خوشتیپتر باشه. همپیاله بودن خب، حالا همشیشه. یه تیم بودن. حتا اومد ملاقاتش و بازم هیچ به دختره که سیگار از دستش نمیافتاد و رفت یخ بگیره اهمیت نداد. «بازم» رو واسه «اهمیت ندادن» آوردم, وگرنه قبلش پیش نیومده بود که دختره رو نبینه.
راستش من تا وسطای فیلم مطمئن نبودم یارو تام هاردیه. میخوام یکی از صحنههاشو کامل براتون تعریف کنم که ببینین تام هاردی توش نیست. یه پسری که قبلش لامپ ماشین یکی رو الکی، بیدلیل، ترکونده بود به مامان باباش که دعوا میکردن میگه بسه. باباش کمربندو میکِشه رو زنش. اینم رو باباش. کمربندو همونجور که من میشناسم میندازه دور گردن باباش، مامانه میفته به التماس که ولش کن کشتیش. میدونم خیلی شرقیه ولی فیلمش شرقی نبود. الهه همیشه به رضا میگفت فکر نکن اگه دعوا کنی من جیغزنان میام وسط، نه من اون طور کلاسیک نیستم، ولت میکنم میرم. حالا فکر میکنم میتونم با الهه موافق باشم. اگه مادره جیغ نمیزد پسرش زودتر باباشو ول میکرد. بعدش پسره که میرفت، مادرش یه چیزی که درست یادم نیست یا خوب ندیدم پرت کرد سمتش. ولی خوب یادمه درست خورد به پشتش. پسره یه نیمرخ برگشت. مادره افتاد به غلط کردن. من بنظرم نیومد که پسره دست رو مادرش بلند کنه. یعنی اونطور پسری ندیدمش. ولی چون از زدن باباش جا نخورده بودم به مادرش حق دادم بترسه.
دیگه رضا خوابش گرفت چون از ظهر داشت تعجب میکرد. بیشتر از همه از پرتابهای از هوا که آقای هنیه رو ترور کرد تعجب کرد، یا از اینکه تو اقامتگاهش زدنش. الهه کمتر تعجب میکرد شاید چون خودش نمیخوند و از یکی دیگه میشنید. مثلا اگه قرار بوده خبرِ ترور وسط تهران، حالا شمالش، صدتا تعجب تولید کنه هشتادوپنج تاشو رضا میخورد و چیزی به الهه نمیرسید. ولی یه تعجبای خاص الههای هم داشت. مثلا از اینکه مردم چه اسمایی میذارن رو سلاحهاشون. میگفت پرتابه آدمو یاد آفتابه میندازه. پرت بود دیگه. رضا میدونست زنش اینجوریه، مخصوصا که اون شب الهه از اول فیلم یهریز گفت تام هاردی و دهنش واسه… الله اکبر!
بقیهی تام هاردی رو گذاشتن فرداشب ببینن.