مرگ معمولیِ یک آدم معمولی
منتشر شده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۲ | سارا خوشابی

مرگ معمولیِ یک آدم معمولی

کار از «دارم خفه می‌شوم» گذشته است

ولی هنوز ادامه دارد.

می‌خواهی بدانی از پسش برآمده‌ام یا نه

لطف می‌کنی نگاهم می‌کنی

که شکمم بالا پایین می‌شود یا نه

کبود یا رنگ‌پریده‌ام

بو گرفته‌ام

همه‌ی تلاشم را می‌کنم تا همان قدر که انتظار داری مرده بنظر بیایم

هنوز چند روز از زمستان مانده است که مثل برگ‌های آخر دفترهای مشقم خالی و پاره می‌مانند

اگر به من بود می‌خواستم پالت رنگی منظره‌ی مرده‌ام قرمز، سیاه و سفید باشد

ولی چون گفتی قد این حرف‌ها نیستی و باید واقع‌بین باشی نخواستم حرفت دوتا شود

همان طور که گفتی خیلی معمولی مردم.

این نوشته رابه اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − 4 =