مگر بدون عشق میشود شعر گفت
ریحانه در راهروی لبنیات، مقابل قفسهی شیرها ایستاد. سه تا شیر پرچرب برداشت و در سبد گذاشت. دوباره شیرها را سر جایش گذاشت و شیر کمچرب برداشت. دستهی سبد را گرفت و خواست آن را هل بدهد. سر چرخاند تا راهروی مواد شوینده را پیدا کند. ولی سرش گیج رفت